معنی تکه پارچه کهنه

فارسی به ایتالیایی

فارسی به عربی

لغت نامه دهخدا

تکه تکه

تکه تکه. [ت ِک ْ ک َ / ک ِ ت ِک ْ ک ِ / ک َ] (ص مرکب) پاره پاره و لقمه لقمه. (ناظم الاطباء). قطعه قطعه. بریده بریده.


تکه تکه کردن

تکه تکه کردن. [ت ِک ْ ک َ / ک ِ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ک َ دَ] (مص مرکب) پاره پاره کردن. (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (آنندراج). فلان چیز را تکه تکه کرد؛ یعنی پاره پاره ساخت. (برهان).


تکه

تکه. [ت ِک ْ ک َ / ک ِ] (اِ) در تداول عامه، چیز جالب توجه. زن زیبا و خوشگل. || نصیب و قسمت. || چیزی که درخور و مناسب کسی باشد. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده).
- تکه ٔ کسی بودن، مناسب و درخور کسی بودن. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده).

تکه. [ت ُ ک ِ] (اِخ) دهی از دهستان بالا شهرستان نهاوند است که در حدود 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

تکه. [ت ُ ک ِ] (اِ) نوعی از تیر که بجای پیکان گرهی دارد. || پشته و بلندی را نیز گفته اند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی).

گویش مازندرانی

پارچه پارچه

تکه تکه، لخته لخته

معادل ابجد

تکه پارچه کهنه

716

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری